مناجات رمضانی ( پایان ماه)
افسوس که ایــام شــریفِ رمضــان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افســوس که سـی پــارهٔ این مــاه مبارک ازدست به یک باره چو اوراق خزان رفت ماه رمضان حــافظ این گــله بُد از گرگ فریاد که زود از سر این گله شبان رفت شد زیر و زبر چون صف مژگان صف طاعت شــیــرازهٔ جـمــعـیــت بــیــداردلان رفت بی قــدری ما چون نشود فــاش به عــالم ماهی که شب قــدر در او بود نهان رفت تا آتشِ جوع رمضان چهـره بر افروخت از نامۀ اعمال؛ سیــاهی چـو دخــان رفت با قــامت چون تـیــر در این معــرکه آمـد از بــار گــنه با قــد مــانـنـد کــمان رفت بـرداشت ز دوش همه کــس بار گــنه را چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت چو اشک غیــوران ز سراپردهٔ مــژگــان دیر آمد و زود از نظر آن جانِ جهان رفت از رفتن یــوسف نــرود بر دل یـعــقــوب آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت |